جوک های سری 2 و 3: حیف نون مسجد می سازه، هر کاری میکنه میبینه کسی نمیاد اونجا نماز بخونه! یه تابلو می زنه رو سردر مسجد و مینویسه: نماز صبح، یک رکعت، بدون وضو!
حیف نون می ره رستوران، گارسون می خواد بذاردش سر کار، می گه: غذای امروز «کوجموتونو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با «لیمو» است! حیف نون می گه: «کوجموتونو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با چی؟
یه روز یه قورباغه قرص اکس می خوره، کرال می ره!
از حیف نون پرسیدند: سختترین روزهای زندگیت کی بوده؟ می گه: چهار روز اول عروسیم! می گن: چرا؟ می گه: چون خجالت می کشیدم باد صدادار ول کنم!
فرستنده جوک: علیرضا
آقای دست و دلباز به پسرش می گه: برو برای ناهار از خونه همسایه دو تا نون بگیر، پسره می ره و برمیگرده می گه: بابا همسایه نون نداد. آقای دست و دلباز شاکی میشه و می گه: اه اه، خاک بر سر خسیسش کنن، برو از توی یخچال خودمون دو تا نون بیار.
حیف نون از یه نفر ساعت می پرسه، اونم می گه ساعت ۵
حیف نون می گه ای بابا! از صبح تا حالا از هر کی می پرسم یه چیز می گه !
فرستنده جوک: رویا
به حیف نون میگن با ترجمه جمله بساز، می گه: انتر جمعه کجا بودی؟
به حیف نون می گن با خرچنگ جمله بساز، می گه: کره خر چنگ نزن!
به حیف نون می گن با مایلی کهن جمله بساز، می گه: مایلی کهنتو عوض کنم؟
به حیف نون می گن با اتوبوس جمله بساز، می گه: اتو بوس کردم لبم سوخت!
یه دفعه پلیس حیف نون رو می گیره، بهش می گه کارت ماشین، گواهینامه، بیمه... حیف نون می گه باید با این ها جمله بسازم؟
بر و بچز وزارت اطلاعت داشتن واسه یک ماموریت خیلی خفن نیرو آماده می کردن، از بین 1500 تا بهترین مأمورا، یک رشتیه و ترکه و حیف نون رو انتخاب می کنند واسه تمرینات ویژه. خلاصه این سه نفر رو یک سال تموم خفنناک آموزش می دن و آخر سال بهشون می گن فردا روز آخر آموزشتونه، برای اتمام این مرحله فردا باید خانوم هاتون رو هم بیارید سر تمرین. فردا می شه و این سه نفر هم دست خانوم رو می گیرن می رن دفتر مرکزی. بعد از یک مدت فرمانده میاد و به خانم ها می گه هر کدوم برن تو یکی از سه تا اتاق دست راست، به سربازها هم می گه که هر کدوم برن تو یکی از اتاق های سمت چپ. بعد می ره تو اتاق رشتیه، یک کلت بهش می ده، می گه: برو تو اتاق شمارة 2، تو چشم زنت نگاه کن، بعد یک گلوله تو مغزش خالی کن بیا بیرون! رشتیه می ره تو اتاق، یک مدت اون تو می مونه، بعد از 5-6 دقیقه اشک ریزان میاد بیرون، می گه: اَوووو... حاجی شرمندتم... نتونستم. فرمانده هم می گه: گم شو از جلو چشم... این جا جای آدم های بی عرضه نیست. نوبت ترکه می شه. همین ماجرا تکرار می شه. ترکه اشک ریزان میاد بیرون، می گه: حاجی خیلی شرمنده ام... هرکار دیگه بگی می کنم ولی ایلده این یکی از من بر نمیاد. فرمانده هم دوباره دو سه تا لیچار بار مرد بدبخت می کنه و می ره تو اتاق حیف نون، بهش همون ماموریت رو می ده. خلاصه حیف نون می ره تو اتاق و بعد از دو سه دقیقه یهو از توی اتاق سر و صدای شکستن در و پنجره و جیغ و داد بلند می شه! بعد از 5-6 دقیقه سر و صدا می خوابه، و حیف نون خونین و مالین با لباس پاره پوره میاد بیرون. فرمانده کف می کنه، می گه: چی شد برادر؟! حیف نون می گه: والله حاجی! فشنگ مشقی گذاشته بودن تو کلت، مجبور شدم با پایه صندلی خانوم رو بزنم تا جون بده!
فرستنده جوک: محسن
آقای خوش تیپ تو بیابون گم می شه و داشته از تشنگی می مرده... خلاصه هی می گفته آب آب آآآآآ آب... یه دفعه می رسه به یه چشمه دستاشو می زنه تو آب می کشه به موهاش. می گه آخیــــــــــش، راحت شدم تیپ موهام خراب شده بود داشتم می مردما!
یه روز یه مرده پشت موتور گازی نشسته بوده و هی از یه بنز جلو میزده... راننده بنز عصبانی میشه و میزنه کنار و به موتوری میگه: آقا تو چطور از من جلو می زدی؟ مرده میگه: ببخشید... کش شلوارم به آینه بغل شما گیر کرده بود!
جوک های سری 1 | جوک های سری 4 |