جوک های سری 15:
یه موز و یه پسته با هم دعواشون می شه، موز به پسته می گه: که چی بشه؟ همیشه نیشت بازه؟ پسته می گه: از تو که بهترم، به خاطر 200 تومن جلوی همه شلوارت رو می کشی پایین!
یه بنده خدایی می گه: من دو بار ازدواج کردم هر دو بار هم بد شانسی آوردم همسر اولم ترکم کرد دومی ترکم نمی کنه!
حیف نون واستاده بوده دم مسجد، داشته خرما خیرات می کرده. خلاصه هر کس رد می شده، یک خرما برمی داشته و یک صلوات می فرستاده. بعد یک مدت، یک بابایی دست می کنه یک مشت خرما برمی داره، حیف نون دستشو می گی ره می گه: هوووی! چه خبره؟! یک نفر آدم مرده، اتوبوس که چپ نکرده!
حیف نون داشته دنده عقب با ماشین از کوه می رفته بالا بهش می گن چرا دنده عقب می ری؟ می گه آخه می ترسم بالا جا نباشه نتونم دور بزنم بعدا وقتی می خواسته پایین بیاد باز می بینن داره دنده عقب می یاد! می گن الان چرا دنده عقب می آیی؟ می گه آخه بالای کوه جا بود تونستم دور بزنم!
حیف نون کولر خونه شون خراب می شه، به زنش می گه چند دفعه گفتم 5 نفری جلوی این ننشینید؟!
یه دکتری رفته بوده یکی از دهات و بهشون اصول بهداشت و نظافت رو یاد می داده. اتفاقأ همون موقع یه گربه ای داشته ...ونشو می لیسیده و خودشو تمیز می کرده. جناب دکتر وسط سخنرانی می گه: مثلأ نگاه کنید، حتی این گربه که حیوونه و عقلش نمی رسه هم داره خودش رو تمیز می کنه. یهو یک نفر از وسط جمع بلند می شه می گه: آقای دکتر! نه فکر کنی عقلمان نمی رسد ها، زبانمان نمی رسد.
یه روز مدیر مهد کودک به یکی از بچه ها می گه: تو مامان داری؟ می گه نه! می گه بابا داری؟ می گه نه! مدیر می گه پس چی داری؟ می گه جیش دارم؟
به یکی می گن: یک جمله بگو که توش سه تا دروغ باشه. می گه: دانشگاه آزاد اسلامی!
اولی به دومی: آن دو نفر را میبینی؟ ده سال است که ازدواج کردهاند و به قدری یکدیگر را دوست دارند که آدم فکر میکند اصلا ازدواجی بینشان صورت نگرفته است!
حیف نون چربی داشته، می ره دکتر، دکتر بهش می گه روزی ۴ کیلومتر باید بدوی... بعد از چند روز حیف نون زنگ می زنه به دکتر می گه: رسیدم لب مرز، چه کار کنم؟
به لره می گن عروسی پسرت کی هست؟ می گه: این دوشنبه نه، چهارشنبه بعدی!
به حیف نون می گن تو نمی خوای آدم شی؟ می گه من از این قرتی بازی ها خوشم نمیاد.
هواپیما داشت سقوط می کرد همه داشتن جیغ می زدن به جز حیف نون! ازش می پرسن چرا تو ساکتی؟ می گه: ماله بابام که نیست! بذار سقوط کنه!
آقای دست و دلباز چای میاره برای مهموناش، ولی قند نمی یاره می گه به قند بالای یخچال نگاه کنید و چای بخورید. یه بچه ای می ره تو بهر قنده... آقای دست و دلباز می زنه پشت کله پسره می گه: من گفتم چای با قند بخور نه چای شیرین!
به ترکه می گن بچه کجایی؟ می گه: بچه تهرون...
می گن: کجای تهرون؟ می گه: کیلومتر 700 جاده تهران - اردبیل
حیف نون به زنش می گه 3 تا حیوان نام ببر که با خ شروع بشه. زنش می گه: خودت، خواهرت، خدابیامرز مادرت!
به حیف نون می گن اذون بگو: می گه همه چیز با یک نگاه شروع شد.
جوک های سری 14 | جوک های سری 16 |