جوک های سری 19:
کمترین میزان آمار طلاق متعلق به حلزون هاست، چون نه مشکل خانه دارند نه ماشین
اگر یه مرد در ماشین رو برای خانمش باز کنه می شه 2 تا نتیجه گرفت: 1.ماشین تازه هست 2.زنش تازه هست
حیف نون رو برق می گیره، هر کاری می کنه نمی تونه خودشو رها کنه. اونم سیم برق رو محکم می گیره می گه: ولم کن تا ولت کنم.
به حیف نون می گن با ماتیز جمله بساز. می گه: دیشب دزد اومد خونه مون. می گن این که ماتیز نداشت! می گه خوب ما تیز بودیم گرفتیمش!
حیف نون می ره جبهه. تفنگو می ذاره پشت سر عراقیه. می گه اگه تکون بخوری با لگد می زنمت!
حیف نون زنگ می زنه پیتزا سفارش می ده، مسئول سفارش می گه: به نام؟ می گه: خدا!
به حیف نون می گن سفر حج چه طور بود؟ می گه عالی، خیابوناش تمیز، برجاش بلند، ماشینا همه آخرین مدل، یه جای دیدنی هم داشت که خیلی شلوغ بود من نرفتم.
شیطون اکس می خوره مردم رو به راه راست هدایت می کنه ...!
یه گلابیه گن می پوشه می گه من موزم.
یه روز یه معلم به دانش آموز خود عکس پای یک حیوانی را نشان داد واز او نام حیوان را پرسید. دانش آموز هر چه قدر به عکس نگاه کرد نتوانست نامش را بگوید. معلم با عصبانیت به او گفت: اسمت را بگو تا برایت یک صفر بگذارم. دانش آموز کفش هایش را درآورد و به معلم خود گفت: شما هم از روی پای من بگویید اسم من چیست!
روزی از میلتون (شاعر معروف انگلیسی) پرسیدند: چرا ولیعهد انگلستان می تواند در چهارده سالگی بر تخت سلطنت بنشیند و سلطنت کند، اما تا هیجده سال نداشته باشد نمی تواند ازدواج کند؟ گفت: به خاطر این که اداره کردن یک مملکت از اداره کردن یک زن به مراتب آسان تر است
از دختره می پرسن نامزدت چه شکلیه؟ می گه مثل اسب نجیب. مثل پلنگ مهربون. مثل شیر قوی. مثل عقاب تیزبین. دوستش می گه کی می ریم باغ وحش نامزدت رو ببینیم .
حیف نون یه کدو تنبل می خره، میذاردش کلاس تقویتی.
یه روز یه معلمه از دانش آموزانش می پرسه در آینده می خواهید چه کاره شوید؟
احمد می گه: می خوام خلبان بشم.
رامین می گه: می خوام دکتر بشم.
سارا می گه: می خوام یه مادر خوب بشم.
رضا می گه: من می خوام در آینده به سارا کمک کنم.
حیف نون خیلی چاق بوده. جلوی دوستاش می ره روی ترازو، واسه این که ضایع نشه شکمش رو می ده تو!
هر وقت احساس تنهایی کردی پاهاتو تو سینه جمع کن و با دستات به داخل فشار بده. حتما یه باد صدادار ازت در می ره و میخندی و خوشحال خواهی شد که تنهایی!
حیف نون می ره خیاطی، می گه: با این پارچه برام یه کت و شلوار بدوز، فردا نیام بگی سوزنم شکست، برق نبود، چرخم خراب شد... اصلا پدرسگ نمی خواد بدوزی، پارچه رو بده!
اگه گفتین تو محل کی به همه محرمه؟ خوب معلومه، لبنیاتی سر کوچه. چون به همه محل شیر می ده!
حیف نون به تاکسی می گه: آقا چند می گیری منو برسونی به راه آهن؟
راننده می گه: 1000 تومان.
حیف نون می پرسه واسه چمدون هام چند می گیری؟
راننده می گه: هیچی.
حیف نون می گه: پس چمدون هام رو ببر، من هم اومدم!
جوک های سری 18 | جوک های سری 20 |